اورژانس
1- یکشنبه: با سرعت داره از کوچه پس کوچه ها یا همون راه میانبر می ره تا به نزدیکترین بیمارستان برسیم. من به اندازه بابا استرس ندارم و همش اونو به خونسردی دعوت می کنم. اما این مسیر و کوچه ها منو یاد 12 روزگیت می اندازه. اون روز نحس . اشک تو چشمام جمع میشه و از یادآوریش قلبم درد می گیره. نکنه امشب مثل اون روز باشه......... سعی می کنم اشکا رو یه جوری قورت بدم چون بابا بدجوری دستپاچه شده. خودمو جمع می کنم و بهش اخطار می دم که درست رانندگی کنه چون چند دقیقه دیرتر رسیدن تفاوتی توی اصل ماجرا نمی کنه. اونم که نزدیکه ما رو بکنه زیر تریلی قبول می کنه.... بیمارستان، اورژانس، عکس، کاغذ علائم هشداردهنده و 48 ساعت مراقبت و نگرانی مادر و پدر ... همه بخاطر ا...
نویسنده :
مامان آروین
16:41